در دهههای اخیر، کارکرد بانکهای مرکزی از نهادی صرفاً فنی و پولی به نهادی اجتماعی و ارتباطمحور تبدیل شده است. در جهانی که انتظارات اقتصادی، ادراک عمومی و واکنش بازارها با سرعتی بیسابقه تحتتاثیر جریان اطلاعات قرار میگیرند، سیاست ارتباطی بانک مرکزی به یکی از ارکان کلیدی اثربخشی سیاست پولی بدل شده است. تجربه بحرانهای مالی دهه ۲۰۰۰ و سپس بحرانهای ارزی در اقتصادهای نوظهور نشان داد که حتی سیاستهای پولی درست، در صورت اطلاعرسانی نامناسب، میتوانند در فضای بیاعتمادی عمومی، نتایجی معکوس ایجاد کنند.
بانکهای مرکزی موفق جهان به این نتیجه رسیدهاند که حل بنبستهای پولی و ارزی تنها با ابزارهای فنی نظیر نرخ بهره و عملیات بازار باز ممکن نیست؛ بلکه نیازمند مدیریت انتظارات از مسیر ارتباطی هوشمندانه است. هنگامیکه جامعه و فعالان اقتصادی منطق تصمیمات بانک مرکزی را درک کنند و از طریق ارتباط شفاف و قابلاعتماد در جریان اهداف سیاستی قرار گیرند، احتمال همراهی آنان با سیاستهای ضدتورمی یا تثبیت ارزی افزایش مییابد. به بیان دیگر، اعتماد حاصل از اطلاعرسانی صحیح میتواند جانشینی موثر برای ابزارهای پُرهزینه مداخله در بازار باشد. در مقابل، بانکهایی که در انتقال پیامهای خود ناتوان بودهاند، نهتنها در دستیابی به اهداف پولی ناکام ماندهاند بلکه با بیاعتمادی عمومی، سفتهبازی ارزی و تشنج بازار مواجه شدهاند. از سوی دیگر، ادبیات سیاستی بانک مرکزی یعنی نحوه بیان، سطح شفافیت و سبک افشای تصمیمات، نقش تعیینکنندهای در شکلدهی به انتظارات دارد. زبان تخصصی و مبهم، اغلب سبب فاصلهگیری افکار عمومی از سیاستگذار میشود، در حالیکه ارتباط ساده، منظم و هدفمند میتواند پلی میان تصمیمسازان و شهروندان بسازد. بانکهای مرکزی که در قالب گزارشهای عمومی، کنفرانسهای مطبوعاتی و پیامهای دیجیتالی به تبیین منطق تصمیمات خود میپردازند، نهتنها در مدیریت انتظارات تورمی موفقترند، بلکه حتی در شرایط بحرانی نیز قادرند از اعتمادعمومی بهعنوان سپری برای جلوگیری از التهاب اقتصادی بهره ببرند.
مبتنی بر اهمیت موضوع، در پرونده جدید پژوهشی با عنوان "تجربه جهانی سیاستگذاریهای ارتباطی مقامات پولی"، با رویکردی تحلیلی و تطبیقی، به بررسی کشورهای موفق و ناموفق در حوزه سیاستگذاریهای ارتباطی بانک مرکزی و به کارگیری ابزارهای نوین تعاملاتی توسط بانکداران مرکزی در قبال شهروندان و فعالان اقتصادی این کشورها میپردازدیم تا روشن شود که چگونه تفاوت در شیوههای آگاهی بخشی پولی، بانکی و ارزی، رویکردهای اطلاعرسانی، نحوه افشای سیاستها و مدیریت ارتباطات مقامات پولی با رسانهها، مردم و فعالان اقتصادی، میتواند سرنوشت ثبات پولی و ارزی یک کشور را دگرگون کند.
سیاستهای ارتباطی بانکهای مرکزی؛ راه برون رفت از بنبستهای پولی و ارزی
بانکهای مرکزی در جهان معاصر دیگر صرفاً نهادهایی فنی نیستند که تنها از طریق نرخ بهره، ذخایر ارزی و عملیات بازار باز بتوانند بر متغیرهای کلان اقتصادی اثر بگذارند. آنان در واقع در خط مقدم مدیریت انتظارات قرار دارند؛ انتظاراتی که شکل و جهت آن عمدتاً از مسیر ارتباطات و اطلاعرسانی عمومی تعیین میشود. تجربه دهههای اخیر نشان داده که بسیاری از بنبستهای پولی و ارزی نه ناشی از ضعف ابزارهای سیاستی، بلکه محصول فقدان شفافیت ارتباطی و بیاعتمادی جامعه به پیامهای بانک مرکزی است. بانکهای مرکزی موفق، نظیر بانک مرکزی کانادا یا نیوزیلند، برای حل چنین بنبستهایی از راهبردی چندلایه بهره گرفتهاند: نخست، آنان در هر تصمیم سیاستی، منطق و هدف تصمیم را بهصورت شفاف و عمومی تبیین میکنند تا از سوءتفاهم و برداشتهای منفی در جامعه جلوگیری شود. دوم، در زمان بروز بحرانهای ارزی یا نوسانات قیمتی، پیش از آنکه بازارها دچار التهاب شوند، بانک مرکزی با پیامرسانی بهموقع و مستند، فضای روانی بازار را مدیریت میکند. این اقدام سبب میشود که انتظارات تورمی یا سفتهبازی ارزی کنترل شود بدون آنکه الزاماً از ذخایر ارزی یا سیاستهای محدودکننده استفاده شود. نکته کلیدی در کارآمدی سیاست ارتباطی، ایجاد حس قابل پیشبینی بودن رفتار بانک مرکزی است. هنگامی که فعالان اقتصادی بدانند تصمیمات بانک مرکزی بر مبنای دادهها و منطق شفاف اتخاذ میشود، رفتار خود را با سیاست رسمی تطبیق میدهند، در نتیجه فشار بر بازار ارز و پول کاهش مییابد. افزون بر این، بانکهای مرکزی موفق از ابزارهای رسانهای نوین همچون کنفرانسهای مطبوعاتی، گزارشهای دورهای و پلتفرمهای دیجیتال برای تبیین پیامهای خود بهره میگیرند تا حلقه ارتباط با جامعه تقویت شود. در مقابل، در کشورهایی که اطلاعرسانی ناقص یا متناقض است، حتی سیاستهای درست نیز در فضای بیاعتمادی بیاثر میشوند. بهبیان دیگر، ارتباط موثر نهتنها ابزار تکمیلی سیاست پولی است، بلکه خود سلاحی مستقل برای شکستن بنبستهای ارزی و تورمی به شمار میآید. در شرایطی که ذخایر محدودند و ابزارهای سنتی بهسختی عمل میکنند، اعتمادعمومی و هماهنگی انتظارات، که محصول ارتباط صحیح است، میتواند نقش تعیینکنندهای در بازگرداندن ثبات به نظام پولی و ارزی داشته باشد.
شاهکلید همراهی فعالان اقتصادی با بانکداران مرکزی
یکی از ابعاد کلیدی در عملکرد بانکهای مرکزی مدرن، چگونگی افشای ادبیات سیاستی (Policy Communication) و نحوه انتقال پیام به جامعه است. زبان و ساختار اطلاعرسانی بانک مرکزی، نهتنها حامل دادهها، بلکه شکلدهنده ذهنیت عمومی و انتظارات بازار است. در واقع، اقتصاددانان پولی امروز معتقدند که اثرگذاری سیاستهای بانک مرکزی بیش از آنکه تابع نرخهای بهره یا حجم نقدینگی باشد، وابسته به میزان درک و پذیرش جامعه از اهداف و پیامهای سیاستگذار است.
افشای ادبیات سیاستی اگر بهصورت شفاف، منظم و قابلفهم انجام گیرد، سبب میشود تا جامعه و فعالان اقتصادی درک درستی از مسیر آینده سیاستها داشته باشند و رفتار خود را بهگونهای تنظیم کنند که با اهداف کلان بانک مرکزی همسو باشد. برای مثال، زمانی که بانک مرکزی بهروشنی اعلام کند هدفش مهار تورم از مسیر سیاست انقباضی است و شواهد تحلیلی آن را نیز منتشر کند، انتظارات تورمی پیش از اجرای سیاست تعدیل میشود؛ این پدیده، از نظر اقتصادی، به معنای کاهش هزینههای اجرای سیاست و افزایش اعتمادعمومی است.
در مقابل، اگر اطلاعرسانی ناقص، مبهم یا سیاسی باشد، جامعه دچار نااطمینانی و چندگانگی در برداشتها میشود. فعالان بازار، به جای پیروی از پیام رسمی، به گمانهزنی و پیشبینی غیرمستند روی میآورند؛ در نتیجه نوسانات ارزی و تورمی تشدید میشود. از اینرو، بسیاری از بانکهای مرکزی موفق در سالهای اخیر تلاش کردهاند زبان اقتصادی خود را از تخصصیبودن افراطی به سمت زبان قابلفهم برای عموم مردم تغییر دهند. انتشار خلاصههای سیاستی به زبان ساده، برگزاری نشستهای پرسشوپاسخ عمومی و حتی فعالیت در شبکههای اجتماعی از جمله ابزارهای نوینی است که در خدمت افزایش همراهی جامعه قرار گرفتهاند. همچنین همراهی فعالان اقتصادی زمانی حاصل میشود که آنان حس کنند بانک مرکزی با صداقت و انسجام پیام میدهد و در برابر تصمیمات خود پاسخگو است. هنگامیکه این شفافیت نهادینه شود، بخش خصوصی نیز سیاستهای سرمایهگذاری، قیمتگذاری و مالی خود را در هماهنگی با مسیر کلان کشور تنظیم میکند. بنابراین، افشای صحیح ادبیات سیاستی، نقطه اتصال میان اقتدار فنی و مشروعیت اجتماعی بانک مرکزی است. در غیاب آن، حتی دقیقترین سیاستها در برابر دیوار بیاعتمادی عمومی بیاثر خواهند ماند.
تجربه ژاپن؛ نهادینهسازی اعتماد سیاستی از رهگذر ارتباطات شفاف
بانک مرکزی ژاپن (BOJ) یکی از نمونههای برجسته در جهان است که طی سه دهه اخیر توانسته با اتخاذ سیاستهای ارتباطی هدفمند، پیوندی معنادار میان سیاستهای پولی، رسانهها و افکارعمومی ایجاد کند. این نهاد بهویژه از دهه ۱۹۹۰ میلادی به بعد، در شرایطی که اقتصاد ژاپن درگیر رکود تورمی و بحران بانکی مزمن بود، نقش ارتباطات عمومی را به عنوان رکن چهارم سیاستگذاری پولی تعریف کرد. پس از ترکیدن حباب داراییها در ۱۹۹۱ و سقوط بازار سهام و مسکن، بانک مرکزی ژاپن با چالش بیاعتمادی عمومی و سرخوردگی فعالان اقتصادی مواجه شد. در چنین فضایی، شفافسازی و ارتباط مستمر با جامعه بهجای تصمیمگیریهای پشت درهای بسته، به یک استراتژی نجات اقتصادی تبدیل شد. یکی از مهمترین نوآوریهای بانک مرکزی ژاپن، برگزاری نشستهای منظم مطبوعاتی پس از هر جلسه سیاست پولی بود. رئیس کل وقت این نهاد، ماساکی شیراکاواو و پس از او، هاروهیکو کورودا، با هدف مدیریت انتظارات تورمی و تبیین دلایل تصمیمات خود، بهصورت مستقیم با خبرنگاران گفتوگو میکردند. انتشار "گزارش چشمانداز اقتصادی و قیمتی/Outlook for Economic Activity and Prices" که هر شش ماه یک بار منتشر میشود، نمونهای از تلاش رسمی برای ایجاد پیشبینیپذیری در سیاستها بود. در این گزارش، نهتنها تصمیمات گذشته توضیح داده میشود بلکه جهتگیریهای آتی نرخ بهره و سیاست خرید اوراق نیز به زبان ساده برای عموم مردم و فعالان اقتصادی بیان میشود.
اقدام دیگر بانک مرکزی ژاپن، راهاندازی پلتفرمهای دیجیتال برای اطلاعرسانیهای برخط و بلادرنگ است. از سال ۲۰۱۶ میلادی به بعد، این نهاد از طریق وبسایت رسمی خود، ویدئوهای آموزشی، نشستهای پرسشوپاسخ آنلاین و خلاصهسخنرانیهای ترجمهشده روسای بانک را در اختیار افکارعمومی قرار داد. حتی در زمان اجرای سیاست نرخ بهره منفی در سال ۲۰۱۶، که یکی از پُرمناقشهترین تصمیمات تاریخ پولی ژاپن بود، بانک مرکزی با زبان ساده برای مردم توضیح داد که هدف، تشویق وامدهی بانکها و خروج سرمایهها از داراییهای راکد است. همین شفافیت ارتباطی موجب شد شوک اجتماعی یا اعتراضی گسترده در برابر این تصمیم شکل نگیرد. در نهایت، بانک مرکزی ژاپن بهجای تمرکز صرف بر ابزارهای فنی، ادبیات ارتباطی خود را با زبان فرهنگی مردم تطبیق داد؛ یعنی از اصطلاحات فنی پرهیز و از استعارههای فرهنگی برای توضیح وضعیت اقتصاد استفاده کرد. این رویکرد سبب شد تا سیاستهای پیچیده در حوزه نرخ بهره و تسهیل مقداری، بهصورت قابلفهم برای عموم تبیین شود و همراهی شهروندان و بنگاهها با سیاستهای پولی حفظ شود. نتیجه این ارتباط هوشمندانه، تثبیت انتظارات تورمی در پایینترین سطح جهانی و تداوم اعتمادعمومی به بانک مرکزی ژاپن در طول سه دهه بحران اقتصادی بود.
نظر شما